-
* دیوانه گوش
چهارشنبه 28 تیر 1402 05:05
ناگهان پرندگان می آیند پروانه ای گاهی پر از تنوّع، کفش هایش سفید... تیغ و آتش ندید. ۲۵۸۰٫۳٫۵ . در قصههای چینی از فرشتهای صحبت میشود که هیکلی زشت و سنگین ولی روحی ظریف دارد و برای تفریح سر به سر آدمیان میگذارد. این فرشته شبها به خانهی مردم میرود و جمجمهی خفتگان را باز میکند و مغزها را از آن بیرون میکشد و...
-
***
جمعه 26 خرداد 1402 07:11
-
* بورژوازی
سهشنبه 23 خرداد 1402 23:45
هیچ چیز... یک تکّه خاک یا پاره سنگی آغاز و پایان نمی شود با کلید های ناشناخته... اگر جرأت کنم چنین میگویم: زنده ام به گور! برای سرگرمی خودم را می فروشم تو را می خرم خسته شدم... تو را می فروشم،خودم را می خرم گــُـلی را تصّور کن با پول زیاد! ۲۵۷۸٫۴٫۲۸
-
* سیم آخر
سهشنبه 23 خرداد 1402 19:03
-
* لیلیت
پنجشنبه 18 خرداد 1402 06:56
شاید همین بودم آدمکش به حوّای خودم ۲۵۸۲.۳.۱۷ نگاره اثر: Lilith - Maurizio L Altrella
-
* شاه صراط
یکشنبه 14 خرداد 1402 02:28
رو تخت مرده شورخونه در رگهایم شراب ریخنه اند این پا و اون پا کردم تو قبر نرفت چنگوله شد ورداشتم و گذاشتم اینجا کجاس، ارباب کجاس دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار ۲۵۸۲٫۳٫۱۵
-
* سی سکّه
دوشنبه 8 خرداد 1402 04:37
دستی از آن سوی دل راهی پوشیده از درون زیر دهلیز ِ تشنجِ وجدان خم شده برسرچیزی که می توان خویشتن اش نامید می گفت: راه بـرو...* سمت تو آمدم مثل دیواری ابدی مثل آبیِ دلگیرِخاک یا فرصتِ خالیِ یک وقاحت تهی از معنی ۲۵۸۲.۱۲.۲۰
-
* گُلاره (نور چشمی)
جمعه 29 اردیبهشت 1402 19:44
گویی از دل هوشیاری آمده اند نفس های بلند خش دار بلوط های کم رنگ تیغۀ چاقو از یک لحظه آزادی برای گلبول های سفید با اندک بویی از خاکستری مرطوب و جنون مثل کوک ساعتی نیرو گرفته... می چرخد و می چرخد و چرخد ۲۵۷۶٫۱۲٫۱۰
-
* فرزانگی
جمعه 29 اردیبهشت 1402 18:51
ماری روئیده بر شانه ام... ضحّاک خردمندی! در صبح محشر... با سایه های گرگ و میش احتجاج کنید ▫۹۶/۳/۱۴
-
* هوما
شنبه 23 اردیبهشت 1402 23:45
عکس هایم را... یکی یکی به هم چسبانده ام و تمام منیّت لجبازانۀ من ۲۵۸۱٫۳٫۳ من حتی به شما می گویم گاهی بهتر است آدمی مورد تمسخر قرار بگیرد . زیرا بدین طریق فرصتی برای گذشت متقابل و شرمساری به دست می آید . همه ما نمی توانیم همه چیز را درک کنیم ، و کمال، هرگز در یک مرحله حاصل نمی گردد. برای نیل به کمال ، نخست باید از...
-
* زلیخا
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 02:26
حالا که تن را ندیدی، بیا جان را ببین حیران و نا آرام رمز و رازش، کفر و ایمان خلوتِ بام و نسارش را ببین راستی میدانی؟ دِی گـــُم شد و تابستان شد این را هیچوقت فراموش نکن پنهان دل هایی، کـــفرشان می جُنبد و از دیوانه دُزدی حالا بیا پاداش ات را بگیر طلای ناب و نمِ اشکی افروختنی با توشه عقلی آموختنی و شکم ها شاد از نیکو...
-
* عیّار
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 21:16
مثل تنبور از تو دورم به همان رندی! ۲۵۸۲٫۲٫۵
-
* انحناء
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 21:12
در نخستین چشمک خورشید داس شب گندمم را چید روی برگ پیالۀ باران مثل چیزی شبیه یک وجدان خیره در غلظت خون ریخت تنبلی روی صندلی بدریخت مزۀ مأنوسِ منجمد هر بار سرخ می چسبد گوشۀ دیوار در هنوز نجوم چشمانم ناز شست ات نعنایی ۲۵۸۰٫۴٫۴
-
* نقاشی مفهومی
دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 12:45
در میانۀ بهشت دو چندان مراقب خود باش نقاشی مفهومی افتخار کمی نیست ۲۵۸۲٫۱٫۲۰
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردین 1402 22:06
کاشکی خود را می دیدم روزن روزن... هُردود کشید و رفت ۲۵۸۲٫۱٫۱۲
-
* قدمگاه
پنجشنبه 24 فروردین 1402 22:00
تو همان بی رفتنی... قدمگاهِ دلم ۲۵۸۲٫۱٫۲۰
-
* مشکات
جمعه 11 فروردین 1402 01:04
تو بی من من بی تو تا کسی نفهمد عشق فاجعه ترشح می کند! . . شرط اوّل “محبت " خاموشی است و گرنه "دل" پر از مدح و ثناست. موجودات همه بر عارف حقیقی منّت می گذارند و او سپاسگزار است. شکر کردن "من " گفتن است. "مــــــن" خیلی ناچــــــیز است اما ذرهّ ایست که در هر چشمی خلید از دیدن باز...
-
* هاضمه
یکشنبه 6 فروردین 1402 10:00
با حروف درشت می نویسم: به جهنم! امّا وضوحی نیست پس یه چه درد می خورد بهشت؟ ۲۵۸۲٫۱٫۶
-
* سادگی
سهشنبه 23 اسفند 1401 06:44
اغلب همه جغدند تو، باز سپید هر غمی را ساده میکنی هر لالی را زبان مثل ماهِ عذرای بهار هر دلی را پرنده می کنی دم نگهدار، من شاهم گُلی در تکِ زمین تو هر ملکی را بنده می کنی ۲۵۷۸٫۸٫۲
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 اسفند 1401 00:52
-
* انعقاد
سهشنبه 23 اسفند 1401 00:32
کاش می شد نفس بدمم به غار غار کلاغ به فرفرِ هواکش یا به کر کِرِ سپیدی طلا و برای شارژر موبایل که رنج می برد برای دلت کمی برای چشمانم تو... شانه هایت را بالا بیاندازی چند لحظه سکوت بسوزد راحت بنشینی خمیازه کُنی و نسیم عطرِ گیرای یاس را رها نکند ۹۹٫۷٫۱۲
-
* زیرتیغ
دوشنبه 15 اسفند 1401 20:49
بیایید... برخی عجزها بعضی رازها کمی از نگاه ها شاخه ای از تاجْ برگِ محبوسِ درختان و... خشِ خشِ تنهایی را در انعکاسِ ضیافتِ مان به کِرمِ شب تاب دهیم من... زیباترین و ژرفترین نیازم را به دیوار ها و باران بدهکارم بیایید... عیّاشان دینی را میانِ اسهالِ شان رها کنیم ۹۶.۶.۲۵
-
* رسوخ
چهارشنبه 3 اسفند 1401 04:37
بیم و باد... بر تو وزان، بی هیچ یاور و کس و سپس وسواس گونه در رویاء قدرت علیه قدرت! ۲۵۸۱٫۱۲٫۲
-
* تندیس
دوشنبه 17 بهمن 1401 22:58
دراز بودن از چشم ها از انگشت شاید بهتر از تیغۀ چاقوست امّا ریشۀ یاسمن در باد حرف می زند چیزی از سر گراز در من است و هر زخم تزئین دیگریست به روز آغازم تندیسی واقعی پا پس کشیده نم ۲۵۷۹٫۳٫۱۴
-
* آذر شب
شنبه 15 بهمن 1401 22:31
بگذار از چشمانم کاسه بیاورم به دق آمده نان و ناشتا ۲۵۸۱٫۱۱٫۱۵
-
* بیداری
شنبه 15 بهمن 1401 21:35
آسه آسه سوت هم نکشید این همه بیداری ۲۵۸۱٫۱۱٫۱۵
-
* ماتادور
سهشنبه 11 بهمن 1401 21:56
گاو هم مثل آمیزاد است پیش پیش حرام شده بر کنار آبگاه از خشت و دیوار بپرس نشانت می دهند ۲۵۸۱٫۱۱٫۱۱
-
* لیلیت
پنجشنبه 29 دی 1401 19:57
بلا هم وجود دارد دلگیجه گرفته ام سرم خالیست ۲۵۷۹٫۶٫۱۱
-
* آیین
پنجشنبه 29 دی 1401 19:49
ساعت کفن شد صدای خوشٍ دوشیدن ۲۵۷۸/۲/۸
-
* سمت آب
پنجشنبه 29 دی 1401 19:39
سلطیه های حرص بی نظم و شلخته اند و برای گرگ حیثیتی نمانده است حالا میان درختانم حرف های الکی هم تمام شده هنوز یکساعت مانده دست سگ را بگیرم به خانه برم ۲۵۷۶٫۳٫۵