چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* کاج بلند




کاج بلند است 
هیاهوی تو برهنه 
اگر باران نبارد
با چاقوی گوش هایت
به سینه ام بخز
موذی نگاه کن
غُر غر قلب مرا 
که گــُــلی تصوّر کرد





 ۹۸٫۴٫۲۸


* تسکین



تا آنجا که میدانم ظلمی نکرده ام کسی چه میداند... شیطان را تسکین میدهم


۹۸٫۴٫۲۲


* دهلیز



دستی از آن سوی دل
راهی پوشیده از درون
زیر دهلیز ِ تشنجِ وجدان
خم شده برسرچیزی که میتوان خویشتن اش نامید
میگفت:
راه بـرو...!
مثل کسی راه می رفتم
سمت تو آمدم
مثل آبیِ دلگیرِخاک
مثل دیواری ابدی
یا فرصتِ خالیِ یک وقاحت
تهی از معنی!



۹۶.۱۲.۲۰

* عارف بی خبری




حق با دن کیشوت است
ولع من...
عارف بی خبریست
امّا...
پرنده با تمسخر گفت:
بی که بدانم...
من با خودم حرف زده ام!





۹۸٫۴٫۷


* من با تو



من با تو می شوم...
ماه
تن
زن

من با تو می شوم...
اسب
داس
مرد

من با تو می شوم...
گُل
باران
شب

من با تو می شوم...
سرو
تفنگ
سنگ 

من با تو می شوم...
خاک 
دریا
رنگ

من با تو می شوم...
داغ 
لب
و همۀ بوسه های درد!

۹۷٫۷٫۱۸


* الفبای راز


تو را که می غری دوستت دارم
صبح دوباره را اگر می خواهی
مرا بکش...

با دموکراتیک عشق
شکم های فریب
دن کیشوتی مریض
کیشو
کی
شششششوووو
مرا بکش...

می بینی...؟
تا تمسخر کشیده می شوم
یک بازی کور کننده
رفتن به همۀ راه ها
کلاه خود افسانه ای مامبرینو
یا لگن سلمانی
تو یوسفی
پیراهنت منم
مرا بکش...

سگ را هضم می کنم
ریشم را خار می کنم
وقتی نمانده است
با بس چشمانم لگن ها را جادو می کنم

تفریق محو می شود
روئینه های خشم می شکند
فضای وقیح منقار کلاغ به رؤیت نمی رسد
روزهای حیرت باد هنوز داغ است
چلچله خواهم شد
الفبای راز!
مرا بکش...


۹۸٫۴٫۱۲


*منسوخ


یک خطّ کوچک سایه دار رکیک
مرغ دریایی نیست
شاعران...
بیایند و بروند
اکیداً...
ممنوع است 



۹۸/۳/۲۵