چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* احتجاب


نیلوفر...

تعارف می کرد
ومن...
فلسفیکِ عالم نمی دانستم

سایه بودن پرنده بود با زخم تیر
و دستانی که  چشم اند
گِل و لای آفتاب بر تنم مالید

کویر لخت بود
طعم زردِ ماه نشست
با ادراکِ لکنت های کودکی ام
شب را به خانه می برم

آواره باد بود
درد ها تیز
فوتِ قاصدک کمانه زد
بی عـــیار و شوخ هر غمی پرید



۹۷٫۱۲٫۱۹

* زخم


اندکی امروز
اندکی فردا
پیش چشمانت خواهم مرد
شادی مغشوش!


۰۰٫۵٫۹

* خفتان قلندر


وقتی نه باران را می بینی نه باد
یعنی کسی با خداست  که بیماری تنفسی دارد
و سرنخ را کشیده است
تا حین غافلگیری...
آشوب های شیرین مزّه ات را غارت کند
بادا که از آسمان...
اکسیر عشق ریزند
اندیشه را چه سود با این همه گدا بر آستان؟
عاشق و گرم رو
با دلِ خود تپیدن
واژه های سادگی است
پرستو...
دیگر نمی خواند

قاصدک دل آشوب است!
۹۸٫۵٫۲۵