چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* زلیخا



حالا که تن را ندیدی، بیا جان را ببین
حیران و نا آرام
 رمز و رازش، کفر‌ و ایمان
خلوتِ بام  و نسارش را ببین
راستی میدانی؟
دِی گـــُم شد و تابستان شد
 این را هیچوقت فراموش نکن
پنهان دل هایی،
کـــفرشان می جُنبد و از دیوانه دُزدی

 حالا بیا پاداش ات را بگیر
طلای ناب
و نمِ اشکی افروختنی
 با توشه عقلی آموختنی
 و شکم ها شاد
 از نیکو سیمایی با کرّ و فرّ
گویی...
که یوسف برای وزارت ته  چاه آمده!

 ۲۵۷۵٫۱۱٫۱۴

        عشق بدترین خبر چین است چون به شما القا می کند که ابدی و پابرجاست- تصور پایان زندگی تان راحت تر از تصور پایان عشق است. واز آن جایی که عشق بدون صمیمیت هیچ است و صمیمیت بدون شریک شدن هیچ است و شریک شدن بدون صداقت هیچ است، باید تمام رازها را بر ملا کنید چون بی صداقتی در صمیمیت همه چیز را زیر سوال می برد و به تدریج #عشق با ارزش شما را مسموم می کند.وقتی تمام می شود، شک نکنید که تمام می شود ( حتا کله خر ترین قمار باز هم حاضر نیست روی جاودان بودن عشق شرط ببندد)
        ابژۀ عشق از تمام رازهای شما با خبر است و می تواند ازشان استفاده کند و اگر رابطه تلخ تمام شود بی رحمانه و خبیثانه از این رازها علیه شما استفاده خواهد کرد.به علاوه، این احتمال قریب به یقین هم هست که رازهایی که زمان برهنگی روحتان برملا می کنید، خود باعث به پایان رسیدن عشق شوند.
         افشا گری های از روی صمیمیت شما شعله ای است که فتیلۀ دینامیت انفجار بی بازگشت عشق را روشن خواهد کرد.می گویید، نه. او راه و روش خشن مرا درک می کند. او می فهمد که هدف وسیله را توجیه می کند.فکر کنید عاشق بودن فرایند ایده آل سازی است. حالا از خودتان بپرسید مردی که پایش را روی سر آدم های در حال غرق شدن فشار می دهد چه مدت می تواند ایده آل یک زن باقی بماند؟
...کوتاه باور کنید.

*جزء ازکل
*استیو_تولتز

* عیّار

مثل تنبور از تو دورم
به همان رندی!





۲۵۸۲٫۲٫۵

* انحناء

در نخستین چشمک خورشید
داس شب گندمم را چید
روی برگ پیالۀ باران
مثل چیزی شبیه یک وجدان
خیره در غلظت خون ریخت
تنبلی روی صندلی بدریخت
مزۀ مأنوسِ منجمد هر بار
سرخ می چسبد گوشۀ دیوار
در هنوز نجوم چشمانم
ناز شست ات نعنایی



۲۵۸۰٫۴٫۴ 

* نقاشی مفهومی


در میانۀ بهشت
دو چندان مراقب خود باش
نقاشی مفهومی افتخار کمی نیست



۲۵۸۲٫۱٫۲۰


کاشکی خود را می دیدم
روزن روزن...
هُردود کشید و رفت



۲۵۸۲٫۱٫۱۲

* قدمگاه


تو همان بی رفتنی...
قدمگاهِ دلم



۲۵۸۲٫۱٫۲۰

* مشکات


تو بی من
من بی تو
تا کسی نفهمد عشق فاجعه ترشح می کند!
.
.

        شرط اوّل “محبت " خاموشی است و گرنه "دل" پر از مدح و ثناست. موجودات همه بر عارف حقیقی منّت می گذارند و او سپاسگزار است.
        شکر کردن  "من " گفتن است. "مــــــن" خیلی ناچــــــیز است اما ذرهّ ایست که در هر چشمی خلید از دیدن باز میدارد.
     "شـکر " آن است که خود فراموش کنی، خداوند به درود و نیایش نیاز ندارد. تمنّا مخصوص ماست،ما بیچارۀ خودنمایی و درماندۀ ستایشیم و چون گرفتار خواستنیم ؛خوب گول میخوریم.
       انها که مدح می کنند دور از دیگران تملق میگویند و می خواهند بزبان بازی از زیر بار تکلیفِ منت و دوستی فرار کنند، امروز حرفی می زنند و فردا فراموش می کنند و در دیگری می آویزند. زبانبازان اهل راه نیستند، حیله گرند. امّا حیله پستی است، چون خیلی بی زحمت و آسان است. حاشا انسان آزاده تا جانبازی میـسّر است زبان بازی نمی کند.
.

۲۵۷۸٫۱۱٫۲۷


* هاضمه



با حروف درشت می نویسم: به جهنم!
امّا وضوحی نیست
پس یه چه درد می خورد بهشت؟

۲۵۸۲٫۱٫۶

* سادگی


اغلب همه جغدند
تو، باز سپید
هر غمی را ساده میکنی
هر لالی را زبان
مثل ماهِ عذرای بهار
هر دلی را پرنده می کنی
دم نگهدار، من شاهم
گُلی در تکِ زمین
تو هر ملکی را بنده می کنی




۲۵۷۸٫۸٫۲