بیایید...
برخی عجزها
بعضی رازها
کمی از نگاه ها
شاخه ای از تاجْ برگِ محبوسِ درختان
و...
خشِ خشِ تنهایی را
در انعکاسِ ضیافتِ مان به کِرمِ شب تاب دهیم
من...
زیباترین و ژرفترین نیازم را به دیوار ها و باران بدهکارم
بیایید...
عیّاشان دینی را میانِ اسهالِ شان رها کنیم
۹۶.۶.۲۵