چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* بوی ترش


سکوت می شود 
خانه تهی
و تب دستها که تنهایند از چنگ رخوتم 
امشب...
سرتاپای زندگی بی جائیست
و سادگی سیاه است در جنبیدن سگی شگفت انگیز
تا لای نان که خورده می شود در یک رجِ تمام

بودن و زیستن را نمی فهمم
میدانم...
مهم نیست رویای سرنوشت
با مرگ من، حق اجتماع داده می شود
و همۀ بوی محلّه درست است 
بی حس و کرخت

همیشه کور یا دیوانه
حوالی مان شهدای خیابان ثبت است 
و چکمه های سپاه
که مادرم می گوید: بوسه های خیانت است!
تا سوزناکِ بامدادان در این شب سهمگین
 که آهسته میراندم...
پیوشته
پیوسته

و نوعی لا لایی...
برای خویشتنِ من با کفل های صندلی
که بوی ترشِ غریزه ام را دو چندان می کرد 

یادم می آید...
پرتاپ می شد در حدود خودم
و دو سایۀ پاسبان
که بسته بود هر صبحِ رفتنم را
و نیز یادم می آید
که اضطرابم می انگیخت بامداد بیداری
و  نخواستم...
بوی سرکه بیادم آورد حتا سرانجامم را 






۱۴۰۰٫۲٫۱۳
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد