چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

همپای شب

من قرینِ دیو و سرِ گمراهانم
برای فلسفیدن...
نواقصت را صرفِ بیماری خود می کنم
که میداند چه می کشم
چیزی بیدار،همپایِ شب مرا زاده است
چهره خراشیده مکن
میانِ یک درختِ جنگلی،
میراث های عاشقانه ام  را در تلخکامی وا نهاده ام
تنها باده از دستِ آب می گیرم 
مثل نهالی از سرخس
یا چای گرمی که کودکی هورت  کشید



 ۹۶.۹.۸
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد