چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* یتیم خانه



چرا بجای بود کسی نبود؟
از لباسم رنگ و رو رفته بود
و هیچ نمی‌دانست ساحل چیست
با تهدید ابرها...
بی یک قطره اشک زیر و رو شدم
و صدایم  لرزید
شب  که می گریخت از نیزهٔ قراولان... 
تعویضم نمود
و در پای پرچینی از انجیر های هندی 
برای مردنم بزرگ  شدم

پیوسته تراژدی... 
عُصاره های شرارت و شیطنت،
بدگمانی ام را کنار می زند
مأنوسِ صدای تو اَم
در این تردیدی نیست
در این تردیدی نیست
یتیم خانه  نعره  کشید
و من از نیشِ حشره ای فقر زده
صدفی می شوم برای شنیدن دریا!







۹۶/۹/۱۹



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد