چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* هذیان (سوررئال)







فقط یک نفر شعر مرا بخواند و بگوید...

خوب خوابیده ام 

حالم خوب است 

حساسیتم فرقی نکرده

باروری...ام زیاد و کم نشده 

حافظه ام عالیست 

واشیا ء را...

از جایشان تشخیص میدهم 

کوچه ها را تنهایی گز میکنم 

اَشکالِ زیادی را نمی جوَم 

و همهٔ سنگینی ام از من نبوده است

وقتی زمین می خورم 

افسرده نمی شوم 

هیچ طغیانی را به احترام نمی نگرم 

حال و وضع من همین است

تغییرش نمی دهم


برای غصّه خوردن علّتی نیست 

کسالتم شدید می شود 

لحظات دردناک...

به هذیانی از میان لبانم می گذرند

از دست رفتن بینایی رنجم میدهد 

پزشکم میگوید درمانی ندارد

میلِ نوشتن هم، تأثیری ندارند

از تلویزون...

برایم روزنامه می خوانند 

کمی گردشم میدهند

و چیزهایی می بینم که قبلا نوشته ام!

آنچه محال است تحقیرم می کند 

و همه تابستان ها...

در یک کلمه

آهسته تمام می شوند 


این آهسته...

در جمله می لنگد 

و آن دورها را تغییر میدهد و غیره و غیره...

بدون ذهن امتحان میدهم

و در چهل سالگی...

برای ژستی که گرفته ام خیلی دیر است 


باید ضبط صوت می آویختم

شاعران هم...

خود را می آویزند

" به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خویش را... "

کلمات منفجر می شوند یا تو خالی


شعر مصداق دارد 

فلسفه آن را می سراید

و ممکن است ژولین...

سرخ و سیاه را از پشت سر نگاه نکند


یک کلمه ارزش چند جمله را دارد

الان باید بگویم: نـــه!

از هیچ کجا منتشر نمی شوم 

و...

دوبووار

برایم کتاب نمی خواند

۹۶٫۱۰٫۱۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد