چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* خفتان قلندر


وقتی نه باران را می بینی نه باد
یعنی کسی با خداست  که بیماری تنفسی دارد
و سرنخ را کشیده است
تا حین غافلگیری...
آشوب های شیرین مزّه ات را غارت کند
بادا که از آسمان...
اکسیر عشق ریزند
اندیشه را چه سود با این همه گدا بر آستان؟
عاشق و گرم رو
با دلِ خود تپیدن
واژه های سادگی است
پرستو...
دیگر نمی خواند

قاصدک دل آشوب است!
۹۸٫۵٫۲۵

* سنگلاخ


در صعب العبور این حوالی
تا تو بخواهی ام...
مجنون منم، من
دلتنگ آشوبم سراسر
هم...
دیوار!


۱۴۰۰٫۶٫۲۲
نگاره اثر: #جک_وتریانو نقاش نامدار انگلیسی

* تعمید


پستان های گرم زبانم شیهه می کشند
و چراغ پیامبرم...
آب

۱۴۰۰٫۶٫۱۹

* گرگ سفید



می خیزم...
پیرتر از روز
تا شب ریخته بر سرم ابری و خنک
به درک های عالم
با مشت کوچکم

و مجبور بودی برایم بخوانی
آینه ها صاف
بزرگ نما
کوچک نما
به غازهای غماز
تکه تکه در من

و یادت نمی آید...
صدای سکوتِ پوسیدن
تا آسمان کور

برای خود قصه میگویم...
همۀ گرگ ها سفید
خیز در خیز!


۱۴۰۰٫۶٫۹

* تشریف


رفته رفته از هیچ و هیچ
غش غش پاییز کُند و گیج
و در پس پس گریختن...
زنجره ماشه می کشید
من،
یک انسان بودم گول شان زدم



۱۴۰۰٫۶٫۳

* تلخ و شیرین


با سپیدی کوه

سبزی جنگل 
آبی آسمان
در رقابتم
باید به چند قرن خوشبختی بَدَل شوم 
تمامِ مساحتِ یک لبخند
تلخ و شیرین
در شبی محال 
شبیه دشت های پاکِ قلب ات شدم
مثلِ رویشِ پرچمکِ گُلی پریده رنگ



۹۶٫۵٫۲۶

* چُرمک


عاشقان نیز گریستند
شیطان حقیقت را می گوید
تقصیر زشتی نیست
آشوبگرِ صلحِ من، دورِ برگِ مرده می پیچد


۱۴۰۰٫۵٫۲۶

* غاژ

از نیمۀ کمرنگ پوچ به وقت یک ماهی...
غریبه می مانم
حالا تو بگو: تلخ تر
لا بلای لبخند من
حوّای بی آدم خواهی شد
و باد تا رهگذر
در پیله های بعید
پرندۀ مرا می پرد


 ۱۴۰۰٫۵٫۲۰

* نبید

کوتاه تر از سرو در ضیافتِ بوسه ات
تا تو را بفهمم...
چشم می ترسد 
گوش می خندد
تو می ئی، خُنبِ نبید ی

نزدیکتر از غرور مرا ببوس


۱۴۰۰٫۵٫۲۴

* به رنگ باد


سو به سو فرو خورده می شوم مو به مو سنگ خاره ام سپس بر سر خود گریستن درمانده با ساق هایی ناتوان بزودی... رقصیدن خواهد شد! باشد باشد از تأثیر خدای عشق، گُل از گُل ات نمی شکُفد و آن حالت نامرئی بازوانت که مرا مخفیانه غرق می کنند