چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* مردمک

کسی هست که نیست!
بی صداست امّا هیچ نیست 
کاش...
فریب دیگری بود
پشت همین سکوت
همۀ هیچ ها را یکی  شنیده بود



۹۶٫۸٫۲۶




* خدنگ و مار



پُرچین و حریص...


همتای مار


بر آنچه فرو نمی اُفتد


امروز و دیروز نماز کرده ام


گزشِ حقیقتِ عشقی اگر توراست؟


سنگینی ات را عطا کن


تا ژرفای تو را بنگرم


مرغزاری زرد


پاپوشی نرم


درختان سیاه


دهان ها پوزخند


خود، شکارِ خویش، رَنگ رَنگ


و تنها...


یکی سوخته از تشنه کامی


خیره


خاموش


صاف و سرد!

 

 

 

 ۹۷٫۸٫۲۰

 

* ضیافت




هرگز گمان نمی کردم با ضرب آهنگی منقطع...

در گوشۀ دیوار، رو یا روی یک بُت

با نگاهی زود گذربه رنگ خورشید با چشمانی سرخ

عنکبوتی دیده باشم!

مثل زنگِ خانه ام...

در تشنج ام!

که موجز و بی شاخ و برگ جیغ کشید

به رنگِ بلبل نمدی!




 ۹۷٫۶٫۲۱


* مسلک




جایی که من عینک دارم...


ملایی دانشمند می شود


بُزی...


سامری!



۹۶٫۴٫۲۰


*کویر





دستانت را...


      با میکروسکوپ مطالعه می کنم 


                     جانت را با تلسکوپ!

 

                                      و بعد...


                                          بی آشفتگی تو را گم می کنم 



 ۹۷٫۷٫۱۸

* پریچهر



 زیبا بودنت...


 هنر نیست


قشنگی با تو بازی می کند!

چشمانم را نوعی دیوانگی تصوّر کن

تأویلی...

ساده از تن!



 ۹۶.۱۲.۲۳

* آدمی اساطیری



گیلگَمِش...
تو همانی که مرا به حماقتِ زندگی مشکوک میکنی
راه گریزی نیست
آنکه از هر خنده شادتر می نمود
با سایه ها نشسته است
و پدرم...
احضارم که می نمود
احساسِ مرا غذا نداد
و دیدم...
مثل تابستان
میانِ کویر...
که اغلب پیشانی اش شبیه بهار نیست
تسلیم
مسحور
مجنون
و
مقتولم
...آدمی اساطیری!



                            ۹۶٫۱۰٫۸


* سار



از ناژه خیزران
شبی سوزان
در شکافی تماشایی 
شکل غریبی مرا کشید
پر از رنگ خاکستری سراب
سرم بریده بود
مثل چیزی که  نبود
باران ...
شسته بود!



 ۹۶٫۹٫۲۶


* سار



از


 ناژهٔ خیزران


شبی سوزان

در

 شکافی تماشایی 


شکل غریبی مرا کشید

پُر از

 رنگِ خاکستری سراب


سرم بُریده بود

مثلِ: 

چیزی که  نبود


باران 

شسته بود!





۹۶٫۹٫۲۶