چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* آدمی اساطیری



گیلگَمِش...
تو همانی که مرا به حماقتِ زندگی مشکوک میکنی
راه گریزی نیست
آنکه از هر خنده شادتر می نمود
با سایه ها نشسته است
و پدرم...
احضارم که می نمود
احساسِ مرا غذا نداد
و دیدم...
مثل تابستان
میانِ کویر...
که اغلب پیشانی اش شبیه بهار نیست
تسلیم
مسحور
مجنون
و
مقتولم
...آدمی اساطیری!



                            ۹۶٫۱۰٫۸


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد