-
* ماتیک
شنبه 7 تیر 1399 06:46
همچون فربه هانِ احساس استحوان هایم رنگین شده اند و رقص در زنجیر... جاگزینِ گوشت! ۹۹٫۴٫۷
-
* سفر
پنجشنبه 15 خرداد 1399 02:27
نمی رسم باز گردم می نویسم فراموشم نشود آینه ای در ظلمت من ! ۹۹٫۳٫۱۴
-
* رواق
چهارشنبه 14 خرداد 1399 14:40
با دندان بُـــریدن مطیـــع نبودن تنـــهایی با لـــیدن فـــراتر روئیدن چشــم نبســتن نـــاله نکــــردن دلم آرام نمی گیرد بر اثیر عشق اگر بودم جلّادم بخون غلتاند! ۹۵٫۹٫۱
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اردیبهشت 1399 03:46
میدانم شب است کلاونگ شکستن و کندترین احمق ها... تانک عظیم حکومت اند! اما من با نیاز کاستن چون شبنمی آینه بودن به همۀ زخم هایم خندیده ام
-
* چکّه های سکوت
دوشنبه 12 اسفند 1398 23:10
یکّه و صبور چشمانم کجا گریخته اند ؟ بودنم را بی رنگ می کنند! بیزار هم می توانست باشد شاید هم مثل چلم ها... از چکاد خشکی خنده هایم را به اشک بدل می کنند با گستاخی ببین... تن ها ارزانی هم پلکها دزدانه بر هم همه چیز را با سایه نشانت می دهند با چهره های بی شمار دروغ، که شکلک شست به ابوالهول حواله داده اند! زبانم را خواهم...
-
* بیقرار
دوشنبه 5 اسفند 1398 04:29
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفند 1398 15:14
-
* هدایت
جمعه 2 اسفند 1398 12:11
-
* ذغال
یکشنبه 27 بهمن 1398 08:48
رویاروی یک بت خون کن و بشوی چنین ساده... خرافه آسان می شود و بازوانت... پیوسته در حال غرقِ چیزیست که نیست! ۹۷٫۸٫۲
-
* ناز شست
یکشنبه 27 بهمن 1398 08:36
به کمک یک همزن برقی... همیشه سخن از عشق و نوازش است دل که می تپد... شب جر می خورد با نخلی آرام از بوسه های تو! ۹۸٫۱۱٫۲۶
-
* زاد روز
سهشنبه 15 بهمن 1398 13:06
مثل یک گلوله تنگم و فراخ زاد روز بُزدلی ... گستاخ! ۹۸٫۱۱٫۱۵
-
* قربانی
سهشنبه 1 بهمن 1398 03:07
بیشه های پلید واژه می کُشند از پلشتِ چیزی نژند خوشم با کرّانِ گوشِ درد فِتاده با نزارِ مرگ چو غنج گُل به شهدِ لب... ربوده از گناهِ شب سرود من چغانه زد! ۹۶.۲.۲۲
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 دی 1398 05:43
صدای دور شنیدن از جرس نمی آید به زق زق آبچلیک و خس، نفس نمی آید کجا می بَرَدَم این بختِ سیه هیهات صدای فیشتک و غش غشِ هوس نمی آید چه در تنفسِ برفی غریب می بارید هوای محو پرزدن از قفس نمی آید صدا چه طرز غریبی ست در تنفس آب میان سگرمه های توهّم، عبس نمی آید ندارمت که مِی نمی دهد ساقی به لابه های من دگر مُلتمس نمی آید...
-
* خوب، بد، زشت
پنجشنبه 12 دی 1398 05:10
مفید بودن... مرا ایستاده نگه می دارداگر زبان درآورمبادها عبور نمی کنندامّا من...با آخرین حماقتِ آفتاب،انگشتانِ تمشکی ام را تُف می کنمآنکه زشت می بیند، کمتر می یابد و آنکه بد می شنود، بسیار شنیده استاینجا، حکایت یک عشق مرده نیستمغرور رنجم...خیره در ،دریای هر ساحلی!۹۶.۴.۲۶
-
* هرزه گرد
چهارشنبه 11 دی 1398 04:10
اگر چنته ام را روی دایره بریزمواقعی تر از تـــهوّع آزادیست!از بدگمانی و نادانی وترس به تو اعتماد می کنمامّا...گوشه زمستان تغییری نمی کندکه گفتن...تنها نیمی از حقیقت استو سرانجام جز دروغ چیزی نگفته ایم ! ۹۶٫۱۰٫۱۹
-
* شکاف
شنبه 7 دی 1398 05:04
نمیدانم از تهِ پیراهنم آمدمیا مثل میخِ سیاه چادری، دل از خاک کــندمتا تو در بادِ دنیایی...به آشوبِ تو از خوابِ قاصدک رفتم ! ۹۷/۱/۱۹
-
* برائت
چهارشنبه 4 دی 1398 04:08
قدری دل تپیدنو...عقوبتی گزافسرانجام باید مایۀ عبرتی باشدمن یک مرتدم...قلبم گرسنه بود برای زیستن!۹۶/۱۲/۱۳
-
* درخت_ممنوع
سهشنبه 3 دی 1398 03:00
نه اسیر تمنّای غمنه شقاوتِ فرجامِ معرفتحیوانِ شب های خویشتنداری مرا در فرمانروائیِ شیطان نیافترنجورِ زهر را هم مرهمی است از درختِ گناه؟!یا گریز از ناممکن،این پهنۀ زنجیرِ نادانی!معرفتی صعبسرّی عظیمچون سادگیِ دیوانه ایصد نقش به پودِ حادثه می زندامساکِ حقیقت...شرابی سبز ۹۶٫۲٫۴
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 دی 1398 06:37
من مرده ام تا کوری را خدمت کنمبخت یارِ اوست...ظاهرِ دلیری ندارد!۹۸٫۱۰٫۲
-
* جغرافیای خواب
یکشنبه 1 دی 1398 03:12
نگاه های درشت بین...وحشی و عامیّانه اند !با صدای آسمان چین می خورند و دستان خدا را آلوده می کنندهیچ چیزِ مرگ حقیقت نداردفردا در جغرافیای کوچه ها ...با کوله پشتی ام غریبانه نفس می کشم همراه با مویه گرانِ مردّد...از عطشِ سوزانِ لبانم میگذرمو بر سنگی سیاه ...چشم براهِ شکفتن های تازه می مانم و از کودکی ام فراتر نمی...
-
* توز
پنجشنبه 28 آذر 1398 04:51
به آفرینِ تو...باد مرا برافراشته استکین خواهی، امّا به صبر؟!۹۶.۱۱.۸
-
* ازدحام
سهشنبه 26 آذر 1398 08:19
دو عفّت مجسّم همدست اندگلگونهٔ زیبای لطیفِ شرم و برقِ هوس در دلی عاشق!من هم در هاله بودمپذیرای ازدحامپنهان شدم در درد دلهای خودمباید... نیشتر زدکجا میروم با اختناق و اسارت ؟همتای قاصدکی در دامنِ بیخبریمثل معبدی متروک...یا تنهایی شاعری لبریزِ شعر افسارِ یک کلمه هم به چنگم نمی آید ویترین هر نگاهی مسحور اشکم نمیشود...
-
* افلاکی
شنبه 23 آذر 1398 06:48
صدای رنگ ها را می شنوم و دستی که...چترِ مرا میان باران بستپیرهنم از آغاز کهنه بود میانِ آغوش تو سرما میمیردمثل حسرتِ یک خواب راست در تو بیدارمو لرزِ جسارتم...از ویرانه ها ی تنمدیواری ساخته از بود و نبود این خون...سرنگون از لبان کیست ؟هنوز تو را نچشیده ام تاوانِ بوسیدنت...جَستک های تندِ دلم مثل رخسارهٔ سودایی شرابیا که...
-
* خوشه چین
سهشنبه 19 آذر 1398 05:14
نه اول نه آخر نه آب نه آتش نه ایمان نه کفر از کجا آوردمت؟ که از تو بوی جان آمد!صبح از نوا حی تو...شوق مستی را انکار میکند صد هزاران عشوه های اندیشه را نوشیده ام هفتاد و دو ملّت از تو... خوشه چین مهربانی اند!۹۵٫۵٫۱۰
-
* بکارت
دوشنبه 18 آذر 1398 03:45
در چندمین انزوابازی شومِ ناب بودن گردنم را سخت آزرده بودبرای خواب آزادی...فقط کمی به هوای زمستانی ام بیابی گمان... سرخی چشمان منتظرم از نگاه تو بر کفنم، زیباتر است وَه که چه رنگین و مشرقی اند زبور های ناخواندهٔ بکارتم!تابستان ۹۵
-
* دردِ آب
سهشنبه 5 آذر 1398 05:26
در حریق باران کنار کوه غلط نرم و خاموش لبۀ هستی نشسته ام قصّۀ... سیاه پری سپید پری را سروده ام و دریا را کبرِ درد دردِ آب فریاد تر از خاک فوارهٔ رویای تو بود و نبود نه آنکه بیکس، که کس نبود امّا تو رفتی و من یکّه می مانم... عمیق تر و صمیمانه تر از همیشه با این تنهاییِ سنگین و زیبا همین قدر که... سکوت خراب شود ! ۹۶٫۱٫۱۳
-
* ایجاز
یکشنبه 12 آبان 1398 09:06
در کفر خیال من مثل کافری پیچ در پیچ سایه خشم می گیرد و بر دیواره ٔ نبضم بادهٔ زیبایی اَت ... بر گناه می خندد تا دیو و پری در شیشه شود عریان و بی لباس... به ایجاز بسرائید... واژه های فشرده ژرفتر زبان در می آورند ۹۶٫۷٫۱۱
-
* راز و...آز
یکشنبه 12 آبان 1398 06:14
آینهٔ چینی... تو را با سیاهی دل چکار؟ لبان تو بی انتهای روشنی در غایت است از نوبهاری که در نیستان ما دمیده ای بگو نه مرا بیافزا و نه با کاهیدنم بیآزار تا چون ستاره ای به نحس و شگون... خنده و گریه سر دهم و از نژاد و تبار خویش به بازارِ برده فروشان گویم! تا آنکی دهان بگوید: که من... شـــــاهم و آنَکی به اشارت... که در...
-
* ترخانه
پنجشنبه 9 آبان 1398 04:45
آماسِ سوداها... در پیچ و تاب شکفتنم گاوگیجه می روند مثل ابری که روی ماه افتد خطوط شقیقه ام از فرطِ سپیدی بسمت خیانت رفته اند گویی مدام... فاحشه ای مرا می دُزدد! ۹۷/۱/۷
-
* بُن مضارع
پنجشنبه 2 آبان 1398 02:52
به کوکِ اصلیِ سه تارم فکر میکنم و زیر بارانی که از سقف چکّه چکّه می کند... خود را عادلانه چیده ام هر قدر سرنوشت شرارت می کند نشانه های حیات مرا لمس می کنند امّا... میز ساعت گلدان غبار گرفته اند و عکس مریمِ باکره در مقابلم! ۹۶/۱۱/۱۵