پاشیده دَرهم
آشفته بی نظم
کوتاه و بی ارج
دلم را قانع مکن
بیزاری از هرچه هست
با یک آسمان اَذان
آن نمیدانم کجا...
مجهول ماندن است!
یک تِکّه خونِ داغ
برای توی واژه ها
با تیغ های نازک و بلند
گوریده تا هُرْمِ استخوان
از هرآتشی...
پ ری ش ان نمی شوم!
۹۶٫۶٫۲۹
رزاسس
یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 07:20