چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

چکامه های سوررئال

شعر سوررئال و سپید

* اثیری


یادم نیست یادبود ها چقدر عمر میکنند
و غروب کنار نیلوفر چرا دعوتم می کند؟
از آغاز دور دست بوده ام 
گویی،  ناخدای یک کشتی ام 
و عبای زرد پاره ای بر دوشم
یک و... بیست روز است خود را ندیده ام
خارج از فهمِ  ادراکم

با اندامی اثیری باریک و مه آلود
با چشمان درشت،
فقط خانه های کاه گلی را  لیس می زنم
سمت دریا خندق کنده اند
راستی یادم باشد...
زَهـــــــــر را گرمتر بنوشم
با اشتهایی بر  دیوارِ سایه ها
همه را‌ گیج کرده اند...
و کشتنِ زمان شکلِ مضحکِ زندگیست
و من حتّا میانِ چهار دیوار
حرکات موزون نداشته ام
شاید روی جلدِ قلمدانِ قدیمی،  نقاشی ام کرده اند
یا شبیه سایهٔ خودم بر مضیفِ آفتاب
فقط می ترسم...
انگشت سبابه ای  مرا نشانه رفته است
با لباسی بلند و سیاه




۹۵٫۱۰٫۱
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد